https://srmshq.ir/va91ub
همه ما توقع داریم سال جدید را با لحظههایی شاد و به یاد ماندنی یا تغییر ظاهر خانههایمان شروع کنیم و همه حوادث تلخ سال گذشته را فراموش کنیم. بایگانی ذهنمان را از آرزوهای خوب پر کنیم و پرونده تلخیها را در قفسههای بالا یا پایین بگذاریم که نه دستمان به آنها برسد و نه جلو چشممان باشد. فراموش کردهایم جدای از زندگی فردی، یک زندگی عمومی و گستردهتر در شهر داریم در بین مردم و شهری که ساختهایم. اینکه شهر خانه دوم یا اول باشد فرقی نمیکند مهم این است که چقدر از آن لذت میبریم وقتی ساعتهای زیادی از روز را در خیابانها و کوچههایش میگذرانیم، چقدر شهر میتواند امن باشد و از استرس روزانه ما کم کند؛ اما شهری که زیبایی اصلی و بنیادیاش را از دست نداده باشد. نه شهری که پیش روی ماست! شهری که نتیجه تغییر مدام مدیران شهری و برنامههای بیپایه، بیاساس و نیمهتمام آنها باشد.
تا حالا شده است از انتهای جاده هفت باغ علوی که از روی پل عبور کرده و در سطحی بالاتر از خیابان اصلی شهاب قرار میگیریم به یک دستی و منظم بودن خیابان تا آخر دقت کنید؟ هیچ متوجه شدهاید اگر قرار باشد یک روز در بافت قدیم شهر قدم بزنیم مجبور نباشیم از یک خیابان و منطقه به خیابان و منطقه دیگری برویم و همه را یکجا بهعنوان بافت قدیم و تاریخی شهر داشته باشیم؟ من که بزرگ شده شهر کرمان هستم نمیدانم کدام بخش این شهر را میتوانم بهعنوان زیبایی شهر از لحاظ ساختاری نام ببرم؛ یعنی اگر یکی از دوستانم از شهری دیگر به کرمان بیاید برای دیدن شهر باید از کجا شروع کنیم. کرمانی که این همه قدمت، تاریخ و وسعت دارد چی از آن باقی مانده است؟
برنامههای شهرداری برای شروع سال جدید جز چیدن چند تا سفره عید برای ورودی شهر، چند تا پارک شلوغ و معروف و آن هم با ایدههای تکراری و کپی شده از تهران، رنگ زدن جدولها چیز دیگری نیست.
بحث زیباسازی شهر یک بحث گسترده و تخصصی است و با امید ادامه این موضوع در شمارههای آینده تصمیم گرفتیم اولین قدم را با یک مصاحبه شروع کنیم. شایان ذکر است که بخشی از بحث زیبایی شهر وابسته به گرافیک محیطی میباشد که در سال جدید به طور مفصل به آن هم پرداخته خواهد شد.
«روند تخریب زیباییهای شهر را متوقف کنیم» عنوان گفتوگو فهیمه رضا قلی با رضا ناصریپور یکی از معماران فعال شهر کرمان است. در این گفتوگوی مفصل ناصریپور ابتدا به تعریف درست و جامع از یک شهر میپردازد و سپس به ابعاد و دلایل متعدد تخریب و آسیب ساختار شهر کرمان و بررسی راهکارها برای جلوگیری این اتفاق اشاره میکند.
حجت گلچین یادداشتی تحت عنوان «زیباسازی و گرافیک شهری در کرمان، توهم یا حقیقت» با نگاهی انتقادی به این موضوع ارائه کرده است. وی در این یادداشت معتقد است که شهر کرمان شبیه یک بیمار کمر شکستهای است که در بحرانیترین شرایط خود به سر میبرد و کوچکترین حرکت اشتباه و تخریبی از سوی مسئولان و مردم موجب قطع نخاع شدن شهر میشود. پس بهتر است دیگر به فکر درمانهای ظاهری و سطحی و موقتی برای این شهر نباشیم. این شهر نیاز به فکر و برنامه اساسی دارد چون دیگر چیزی از شهر در معنی واقعی آن باقی نمانده است.
«گرافیک محیطی، هویت مجسم یک شهر» عنوان یادداشت سیما حبیبی میباشد. مواردی را که وی در خصوص گرافیک شهری مطرح کرده است شروع کننده و روشن کننده نکات بسیار مهمی است که بارها و بارها از چشم ما بهعنوان شهروند پنهان مانده است. تابلوها و رنگهایی که میتوانند نوع زندگی و رفتار ما را تغییر دهند. در شمارههای آینده به گرافیک شهری در خصوص زیبایی شهر خواهیم پرداخت.
https://srmshq.ir/03r1a7
«شهر یک اثر هنری بزرگ است که آفرینندگانی به وسعت خود و به تعداد جمعیتش دارد.» این جمله را کریستفر الکساندر، استاد معماری گفته است؛ آنچه از آن برمیآید، مسئولیت تکتک شهروندان و اقشار مختلف جامعه و اهمیت هنر در زیباسازی شهر است. در دنیایی که همۀ کشورها در رقابت برای ارتقای کیفی شهرهای خود هستند، چرا ما هنوز از ابتداییترین معیارهای زیبایی شهری عقب هستیم؟ نه شهرمان حس زیبایی را در ما برمیانگیزد و نه ما دغدغۀ زشتی و زیبایی آن را داریم. شهر را از آنِ خود نمیدانیم و حس تعلقمان کمتر از همیشه است شاید به این دلیل که در شهر زندگی نمیکنیم، درواقع فضایی برای حیات شهری و رویدادهایی که باید در شهر جریان داشته باشد، وجود ندارد؛ به قول رضا ناصریپور، شهرهای ما معبری برای رفتن از مبدأ به مقصد شدهاند بدون هیچ کنش و واکنش انسانی؛ در این پیادهروهای دومتری که کاری نمیتوان کرد، بهجز راه رفتن، آن هم بهسختی. ناصریپور، دانشجوی دکترای معماری دانشگاه شهیدبهشتی تهران است، سابقۀ دبیری کارگروه هنرها و معماری شهری شهرداری را دارد؛ در چند دورۀ اخیر، داور فراخوانهای هنرهای تجسمی شهر کرمان بوده، او همچنین در سالهای اخیر سعی کرده در قالب نقد، یادداشت، مصاحبه و سخنرانی دیدگاهش را در مورد این مسائل همگانی کند؛ او زیبایی شهر را محدود به جلوههای بصری نمیداند و معتقد است شهری که برای اقشار مختلف ازجمله زنان، کودکان و سالمندان، ایمن و امن نباشد، زیبا نیست؛ ناصری همچنین تأکید دارد که شهر را با نهادسازی و نظارت شهرداری و ... نمیشود زیبا کرد، بیش از هر چیز باید به هنرمندان، رشتههای هنری و نهادهای فرهنگی و هنری بها داده شود. در آستانۀ نوروز که در همۀ شهرها تکاپوی زیباسازی بهپاست، گفتوگویی با رضا ناصریپور داشتم و از چرایی زشتی شهر و راهحلهای معمارانه برای زیبا کردن شهر پرسیدم.
***
معماری و شهرسازی از چه جنبههایی با زیباسازی شهر ارتباط دارد و چه نقشی در ارتقای کیفیت بصری آن میتواند ایفا کند؟
هر چیزی که ساخته میشود، باید از اساس زیبا باشد، من اصطلاح زیباسازی را چندان صحیح نمیدانم، انحراف زیادی را هم ایجاد کرده است؛ استفاده از این واژه به ما مجوز میدهد چیزی را بدون توجه به زیبایی، ایجاد کنیم و بعد به فکر زیبا کردن آن بیفتیم و یک درک الحاقی از زیبایی داشته باشیم؛ حتی سازمان زیباسازی را بر اساس همین تفکر، تأسیس کردیم.
یعنی تأسیس سازمان زیباسازی را هم اشتباه میدانید؟ اینکه فلسفۀ زیباسازی ایراد دارد به این دلیل که از ابتدا باید به فکر زیبا ساختن چیزها باشیم، درست است، اما تشکیل چنین ارگانی لازم است، چون به هر حال در گذشته اشتباهاتی رخ داده که نیاز به اصلاح دارد؛
بله، اشتباهاتی کردهایم و از زیبایی غافل شدیم، اما برای جبران باید درست عمل کنیم نه اینکه وضعیت را تداوم بدهیم. لازم است مقولۀ زیبایی را در همۀ اقدامات از همان ابتدا لحاظ کنیم. عدم توجه به زیبایی، دامنۀ وسیعی دارد ازجمله جنبۀ اجتماعی، عدم توجه به دانشکدههای هنر، رشتههای هنری و هنرمندان. اگر به جایگاه و درآمد هنرمندان و سایر شاغلان امر زیبایی نگاه کنید، بهعنوان یک شاهد، گواهی میدهد که هنر و زیبایی، دغدغۀ جامعۀ امروز و ساختار سیاسی ما نبوده است. در جامعۀ ما زیبایی از دست رفته است، از طراحی صنعتی تا طرحهای شهری. حالا اگر به این نتیجه برسیم که بخشی از فرهنگ و تمدنمان دچار نقصان شده و بخواهیم آن را برگردانیم، باید اشتباهات گذشته را اصلاح کنیم و این کار صرفاً با تأسیس یک نهاد و انجام یکسری بزک و دوزک و ملیلهدوزی، درست نمیشود. نکتۀ دیگر اینکه معمولاً در مبحث زیبایی شهر، مفهوم زیبایی را به جنبههای بصری تقلیل میدهیم و هموزنی این دو مفهوم برایمان طبیعی شده، این هم خودش یک انحراف است؛ زیبایی یک مفهوم صرفاً بصری نیست؛ اتفاقاً سطحیترین درک از زیبایی، محدود کردن آن به جلوههای بصری است. ما در آموزههای تربیتی هم بسیار سعی کردهایم این مفهوم را ترویج کنیم مثل همین بیت مشهور «صورت زیبای ظاهر هیچ نیست - ای برادر سیرت زیبا بیار». زیبایی صرفاً مترادف با جنبههای بصری نیست. زیبایی خیلی مواقع یک مسئلۀ مفهومی است، مربوط به عدالت است و مرتبط با دهها مسئلۀ دیگر و ما زیبایی را در ابعاد کلانتر آن از دست دادهایم. همه از عدم زیبایی بصری شهر دلخورند درحالیکه نازیبایی شهر ما عمیقتر است؛ به کاربریهای اطراف میدانهای اصلی شهر دقت کنید، عموماً به بانکها، مؤسسهها و مجتمعهای تجاری اختصاص داده شده، این یکی از نمودهای حذف زیبایی و تحمیل زشتی به شهر است؛ انگار همۀ مردم کرمان فقط تاجرند یا در کار سپردهگذاری هستند؛ پس سهم سایر اقشار مردم چه میشود؟ درواقع مجال و عرصهای در کالبد شهر برای اظهار وجود سایر قشرها نیست.
مهمترین نقصها و کمبودهای کرمان را از نظر معیارهای زیباشناسی شهری چه مسائلی میدانید؟
به نظرم اول باید مفهوم زیبایی را توسعه داده و آن را به جنبههای بصری تقلیل ندهیم؛ شهری که برای بخشی از اقشار جامعه ازجمله زنان و کودکان، ناایمن و ناامن است، بخشی از زیبایی خود را از دست میدهد؛ شهری که سالمندان در آن دیده نمیشوند، آن شهر زشت است. زیبایی، خود را به طرق مختلفی نمودار میکند و وقتی فضای مناسب برای جلوهگری نداشته باشد، از دست میرود. موانع زیادی برای زیبا شدن شهر ما وجود دارد که باید این موانع را برطرف کنیم و همۀ این موارد، دیداری نیستند.
پس براساس این تعریف گستردهای که شما از مفهوم زیبایی ارائه کردید، به ادامۀ مباحث بپردازیم؛
بله؛ زیبایی، غایت یک چیز است وقتی یک چیز درست کار کند و به وظیفۀ خود عمل کند، پایدار و ماندگار است و احساس تعلقخاطر و حس خوب در افراد ایجاد میکند، ویژگیهای بصری مناسبی دارد و بقیۀ حواس انسان را هم درگیر میکند، به چنین چیزی میتوانیم بگوییم زیبا؛ اما فرض کنید چشمنوازترین خودروی جهان را هم که داشته باشید، اگر نشود مسافتی را با آن طی کنید، دیگر زیبا نیست. شهر هم وقتی بهغایت شهریت خودش برسد، زیبا میشود.
ریشه و تاریخچۀ زیباسازی با ساخت بناهای یادمان و مدرن کردن شهرها ارتباط داشته؛ در بافت تاریخی با توجه به محدودیتها و لزوم حفظ قدمت و ارزشهای تاریخی موجود در آن، چه کارهایی برای زیبا کردن آن میتوان انجام داد؟
بافت تاریخی، بخش مهمی از شهر کرمان است و سراسر زیبایی است، فقط یک پردۀ چرک و بُنجل و نخنما روی این زیبایی را گرفته؛ بخشی از این پرده در عینیت شهر است و بخشی در ذهن ما. پردهای که بر عینیت شهر افتاده، قابل زدودن است؛ لازم نیست عنصر جدیدی را به بهانۀ زیبایی به شهر اضافه کنیم، باید بگذاریم زیبایی موجود، خودش را نشان دهد و هر آنچه که اضافه است و مانع درک زیبایی میشود را حذف کنیم. به نظرم در حال حاضر ادراک و انتظار ما از زیبایی، بسیار نازل است و تقریباً محدود شده به زرق و برق و هر چیزی که میدرخشد و لحظاتی از نظر بصری یک شوکی به ما وارد میکند؛ ما این را با زیبایی اشتباه میگیریم؛ انسان در این حد از ادراک با جانوران مشترک است، مثلاً کلاغ وقتی چیزی ببیند که برق میزند، توجهش جلب میشود. به گمانم سه سطح رابطه بین انسان و زیبایی وجود دارد، حس زیبایی، ادراک زیبایی و فهم زیباییشناسی که ما متأسفانه عموماً در همان سطح اول متوقف شدهایم. باید این دو پرده را از روی زیباییهای شهر برداریم. انگار در کرمان دستهایی در کار است که روزبهروز زیباییهای شهر را از دست بدهیم؛ نهتنها چیز جدیدی خلق نمیکنیم، داشتههایمان را هم از دست میدهیم. در مورد زیبایی، اولین کاری که لازم است انجام دهیم، پاسداری از زیباییهایی است که به ما به ارث رسیده. برای مثال، یکی از ویژگیها پالت رنگ کرمان، دیگری درختهای آن است که به شهر قدمت و زیبایی و اصالت داده است. بناهای تاریخی ما و حتی برخی بناهای ارزشمند معاصر، زیباییهایی شهر هستند که هرازگاهی میبینیم با طرحهای جدید بُنجل از دست میروند، مثل طرح روگذری که زیبایی کتابخانۀ ملی را به سخره گرفت، کشمکشهایی که باعث سوختن درختهای ذغالسنگ شد و از بین بردن جدارۀ سبز شهرک ذغالسنگ، نابودی مداوم درختهای خیابان شریعتی و از بین بردن درختان بلوار جمهوری و ...؛ به این دلیل که ارزشهای موجود در عناصر فرهنگی غنی و عمیق خود را درک نمیکنیم. اول باید این روند را متوقف کنیم.
...
دکترای ابنیۀ تاریخی و عضو هیات علمی دانشگاه
https://srmshq.ir/5fyctj
از آخرین باری که از بنده خواسته شده بود مطلبی در مورد زیباسازی شهر ارائه کنم، تقریباً سه سال یا بیشتر میگذرد که اتفاقاً آن دفعه هم از طرف نشریه سرمشق بهصورت یک مصاحبه انجام شد. خاطرم هست که آن مصاحبه هم در ادامۀ موضع و دیدگاهی که همواره از سوی نگارنده در سخنرانیها، یادداشتها و نشستهای مرتبط، ارائه شده و میشود، با این مضمون بود که «زیبایی برچسبی نیست که آن را بتوان به شهر چسباند»... این بار هم مثل موارد مشابه، طرح چنین موضوعی، به خاطر آنچه که نتیجۀ عدم شناخت درست و معرفت کافی از مفاهیم شهر و زیبایی میدانم، ناامیدی و نگرانی عمیقی را به سراغم میآورد... چراکه باور دارم که اطلاق تعابیری چون زیباسازی و گرافیک شهری با شرایط و محتوای واقعی شهر کرمان چیزی جز یک توهم نیست و بیشتر یک موضوع فانتزی و دکوری میتواند باشد نه برخاسته از یک حقیقت...
البته خوانندگان محترم سرمشق این حق را دارند که مطالب ارائه شده در این مجال را به هر شکلی که میدانند و دوست دارند قضاوت کنند لیکن همواره کوشیدهام آنچه را که صواب میدانم، با توجه به مسئولیتی که متوجه خود میدانم، بگویم... چون باورم بر این است آن چیزی که در شهر ما، کرمان، لااقل در چند دهۀ اخیر ضمن فراز و فرودهایی، پدید آمده و میآید، چیزی جز ابتذال نیست. بدیهی است که وجود چنین باوری، همواره لحن و گفتار نگارنده را به سمت و سویی برده که به دور بوده است از تعارفات، کلیشهها و حرفهای تکراری و یا تمجیدهایی که معمولاً با اغراق در مورد تاریخ و فرهنگ کرمان و شکوهش گفته میشود... بنابراین، مخاطب عام و چهبسا آن مخاطب خاصی که عادت به شنیدن چنین ادبیاتی دارد، معمولاً واکنش خوبی نشان نمیدهند و احتمالاً هم نخواهد داد... بااینحال، اگرچه در بسیاری از مواقع هزینه این ادبیات و این نوع نگرش را حتی در بین جمعهای دانشگاهی پرداختهام، همچنان مصرم که این موضوع، آنچنان که واقعیتاش هست، ارائه شود نه آنچنانکه ما دوست داریم. چون یک روزی حقیقت بالاخره عیان خواهد شد همچنان که همین امروز هم برای بخشی از جامعه، اگرچه بسیار اندک، آشکار شده است و آن موقع، همین مجالی را هم که امروز میتواند وجود داشته باشد، چهبسا که از دست بدهیم.
به یاد بیاوریم آن داستان معروف کریستین آندرسون را... پادشاهی که برهنه بود و میپنداشت که بهترین لباسها را پوشیده است و چنان تلقین شده بود به مردم جامعه و چنان بهغفلت، خودشان را گول زده بودند که آنها هم نمیدیدند یا جرئت دیدن عریانی پادشاهشان را نداشتند... مگر آن کودکی که از سر صداقت کودکانه از بالای شاخه درخت پادشاه را به برهنگی مخاطب قرار داد... این موضوع را همیشه و بهدفعات در مورد وضعیت شهر کرمان مثال آورده و باز هم تکرار میکنم برای چندمین بار که اساساً طرح یک چنین موضوعی که معمولاً در نزدیکیهای سال جدید به شکل یک دغدغه از سوی شهرداری یا نهادهای دیگر طرح میشود، مغالطه انگیز است... واقعاً برای یکبار هم که شده، این را باید پذیرفت بیماری که کمرش شکسته و وضعیت بحرانی دارد و یک حرکت نابجا ممکن است او را برای همیشه قطع نخاع کند را نمیشود عمل زیبایی روی آن انجام داد... و او را آرایش کرد به چنین بیماری نمیشود عرق نعنا بدهیم. بلکه باید بپردازیم به واقعیت و حقیقتی که ضرورت مییابد. ممکن است بعضی از دوستان بگویند همین بیمار قطع نخاعی هم میتواند زیباتر باشد، میتواند صورت زیبایی داشته باشد و به این استدلال، توجیه کنند... خب هر کسی نظر خودش را دارد... ولی چنانچه توجه به زیبایی آن بیمار ما را از حقیقت موضوع دور کند و غفلت از آن منجر به قطع نخاع بشود، چه؟؟... همچنان که در مورد محتوای شهر، معمولاً فراموشی و یا آن میل به فراموشی که در ما وجود دارد و نمیخواهیم ضعفهایمان را ببینیم، نتیجهاش بهزعم بنده جز همان وضعیت قطع نخاع نیست... تعبیری که باید در بیان اوضاع و احوال امروز شهر کرمان بکار برد اگرچه بسیار تلخ است.
زیبایی در یک شهر، محصولی است از تعامل انسان و معماری با محیط و اقلیم یا همان بستر جغرافیایی. این عوامل را که ضرب در زمان بکنیم، محصولی میشود به اسم شهر که به نظر نویسنده، عزیزترین و شریفترین پدیدهای است که انسان در طول حیات خودش به وجود آورده است و آیینه تمام نمایی است از فرهنگ و عقبه فکری و اندیشهای جامعهای که در آن بستر زندگی میکند. زیبایی چیزی نیست جز درستی و راستی و نیکی... و در مورد انسان بهعنوان یکی از عوامل مهم و پایههای شکلگیری شهر، شک نیست که آن اندیشه زیبا و شریف و اصیل است که میتواند زیبایی را به وجود بیاورد... متأسفانه دیرزمانی است که یک چنین اندیشهای در شهر کرمان کمتر دیده میشود و معدل و برایند فکری و محتوای اندیشهای که از شهر اخذ میشود معدل خوبی نیست معنی این سخن این نیست که در شهرهای دیگر این موضوع وضعیت مقبولی دارد نه، بلکه این موضوع در کرمان بخصوص در دهههای اخیر متأسفانه به یک انحطاط مضاعفی دچار شده است... بنابراین از چنین برایندی خلق زیبایی محال است و نتیجه آن میشود ابتذال، نه زیبایی... در این برایند اندیشه که معدل فکری و فرهنگی جامعه است، مسلماً هنرمندان و اهالی فرهنگ و هنر جامعه سهم بیشتری دارند و به همان نسبت هم مسئولیتی بیشتر... این بیماری عدم اصالت و اندیشۀ ناصواب متأسفانه در هنرمندان این شهر هم ریشه دوانده... بنابراین نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که خروجی چنین جامعهای در هر زمینهای ازجمله شهرسازی خروجی زیبایی باشد.
نیات، البته ممکن است نیتهای خوبی باشند همچنان که در مورد آحاد جامعه انتظار میرود وجود داشته باشد و در مورد هنرمندان هم... ولی زمانی که معرفت و اصالت اندیشه و آن خرد و آگاهی لازم وجود نداشته باشد نتیجه خوبی نخواهد داشت... آن اندیشهای که کوه را پارهپاره میکند و زخمی و خونین، بلاتکلیف رها میکند، آن هم به خیال خود در پی زیباسازی شهر بوده است... قطعاً اینچنین نبوده که شب بخوابد و با خود فکر کند که فردایش چگونه شهر را خراب کند..! و زشتش کند! ولی خروجیاش همان شده است که میبینیم... همان خیابانهای پارهپاره، همان ساختار شهری از هم پاشیدهای که امروز شاهدش هستیم... که واقعاً از این بابت با هیچیک از شهرهای ایران قابل قیاس نیست. خروجی، همان ابتذالی میشود که به اسم معماری به خورد شهر میدهیم. آن چیزی که در حوالی چهارراه سمیه ساخته شده است یا آن چیزی که در نزدیکی تقاطع ۲۴ آذر ساخته شده است همه اینها به اسم توسعه و شهرسازی و زیباسازی شهر انجام میگیرد پس چرا نمیشود؟ دلیلش همان است... زیبایی از بطن و متن خرد جمعی پدید میآید... . به یاد بیاوریم زمانی که در سال ۷۶ یکبار و تنها یکبار جشنواره کودک و نوجوانی که همیشه در اصفهان برگزار میشد و میشود را به هر دلیلی بعد از کلی تبلیغ و تمهید، به کرمان آوردند... خاطرم هست که در آن سال یک شوری در شهر جاری و ساری شد... اگرچه آن زمان در تهران دانشجو بودم ولی از طریق دوستان و مطبوعات، در جریان قرار میگرفتم... خوب خاطرم هست که جمعی از دانشجویان و همنسلان ما که در دانشکدۀ هنر آن زمان کرمان تحصیل میکردند، با همین اندیشه و مشی که امروز هم چهبسا غیرواقعیتر و دکوریتر جریان دارد، شروع کردند بهزعم خودشان به زیباسازی شهر و حتی یادم است درس نقاشی دیواری دانشجویان رشته نقاشی تخصیص پیدا کرده بود به این موضوع. در و دیوار شهر پر شده بود از نقاشی و رنگ و لعاب. لیکن جشنوارهای که تلاش و تبلیغ میشد برای همیشه در کرمان بماند، با تعابیر کنایهآمیزی چون «خرابهای که آن را رنگ کردهاند» برای همیشه عطای کرمان را به لقایش بخشید. باید متذکر شوم که کرمان در آن زمان ازنظر داشتهها و ارزشهای اصیل شهری وضعیتی بهمراتب بهتر از امروز داشت با این وجود، آن داستان لو رفتن پادشاه برهنه اتفاق افتاد... یعنی درست در زمانی که دانسته یا نادانسته کوچهها، ساباطها، بادگیرها، جدارهها و مناظر اصیل این شهر را یکییکی از بین میبردیم و خراب میکردیم، شکل آنها را با رنگ و لعاب روی همان خرابهها میکشیدیم و ادایشان را درمیآوردیم...! و ما هنوز هم نمیخواهیم از این موضوع درس بگیریم هنوز هم به اسم زیباسازی و گرافیک محیطی یا هر عنوان دیگری همین مشی نادرست را تکرار میکنیم... با این تفاوت که اکنون این ابتذال به جایی رسیده است که اندک ساختمانهایی هم که در دهههای قبل در سنخیت با پیشینه معماری و اقلیم کرمان پدید آمدهاند را به زیر شیشه و آلومینیوم میبریم..! که انگار مظهر تمدن و الگوی توسعۀ امروز این شهر شده است... نمونۀ چنین افتضاحی را میتوان در نمای قبلی آجری و موقر ساختمان اتاق بازرگانی در بلوار جمهوری و یا در ساختمانهای بَر شمال غربی میدان آزادی دید که همگی به بدترین وضعی آلومینیوم پوش شدهاند! و مضحک آنکه با چنین دُم خروسهایی همچنان ساباطهای کاهگلی را بر در و دیوار نقاشی میکنیم و مفتضحانه قسم حضرت عباس میخوریم... . چنین ابتذالی تنها در یک جامعۀ غفلت زده و متوهم میتواند حادث شود در چنین غفلت و توهمی است که در بدو ورود به شهر عبارت «به شهر شگفتیها و ترینها خوشآمدید» نوشته میشود... و دردناکتر آنکه اهالی فرهنگ و هنر نیز در همین غفلت و توهم به خواب رفته و یا اینکه سکوت میکنند. جامعهای که آگاهی ندارد و اصالت در آن کمرنگ باشد، دچار غفلت و کجفهمی خواهد شد و بهتبع آن نمیتواند مطالبۀ زیبایی بکند. در چنین فضایی است که ناراستیها و زشتیها به جای زیبایی مستقر میشوند و زمینه برای شیادانی فراهم میشود که بعضاً حتی در لباس هنرمند و دانشگاهی و فرهنگی بهسان همان خیاطهای داستان کریستین آندرسون نهایت بهرهبرداری را از این برهنگی و فقر فرهنگی میکنند و به جای آنکه راهنما و چشم و چراغ جامعه باشند با اغفال هر چه بیشتر آن، انبان خود میافزایند و خود را عرضه میکنند. جامعۀ هنری و فرهنگی همچنان که پیشتر اشاره شد، مسئول است باید از خودمان شروع کنیم.
بههرحال، تا آن جمع نخبه حقیقی جامعه پدید نیاید و فعال نشود و خرد جمعی جامعه و معدل فرهنگی جامعه ارتقا پیدا نکند، در بر همین پاشنه میچرخد و ما هر نوروز به نوروز جدولها را رنگ میزنیم و دیوارها را نقاشی میکنیم... ایکاش حتی یک بار هم که شده واقعی فکر کنیم و حداقل به جای بزک کردن و عطر و ادکلن زدن به این پیکر برهنه، متوجه عریانی آن باشیم تا بلکه بشود کمکم لباسی درخور قامت شهر دوخت.
https://srmshq.ir/8af2pd
شهر همچون ساختار اثر هنری، دارای دو مؤلفه فرم و محتوا است. میتوان از طریق فرم، معنا را دریافت و از طریق معنا به آفرینش فرم دست پیدا کرد.
گرافیك منظر شهری، تنها به نماد شناسی منحصر نمیشود؛ بلكه درک شهروندان از شهر را در ارتباط با نمادها و مصداقهای فیزیكی آنها، با بررسی تاریخی و حوادث اجتماعی، موردمطالعه قرار میدهد. این حوزه، سلسلهمراتب قلمروهای ادراكی فضا در ارتباط با زندگی اجتماعی، تاریخی و كاركردی شهر را تشخیص میدهد؛ اگرچه منظر شهر، بر اساس اصالت بعد معنایی شهر پدید آمده؛ اما در نگاهی واقعگرا، كاركردها و كالبد شهر ابزار كنترل و هدایت منظر شهر است.
پوسترها، تابلوهای بزرگراهها، علائم راهنمایی و رانندگی، تابلوهای حملونقل عمومی، تبلیغات ایستگاههای حملونقل، تبلیغـات بدنه اتوبوسها و سایـر وسایل حملونقل عمومی، استندها و بیلبوردهای نصب شده در سطح شهر با ابعاد متفاوت، ویترینها و تابلـوهـای مغازهها و فروشگاهها، سردر سینماها، علائم آویخته در فضا و بالنها، نقاشیهای دیواری و دیوارنوشتهها، بستهبندی کالاها، طراحی وسایل عمومی مانند باجههای تلفن همگانی، طراحی محیطی پارکها و فضاهای مشابه، فضاسازیهای تبلیغاتی و تجاری، طراحی اجسام در میادین، علائم نورانی (نئونها) و ... همه در زمره گرافیک محیطی قرار میگیرند. بهعبارتدیگر میتوان گفت تمامی موارد مذکور ازجمله عوامل بیانی در گرافیک محیطی هستند.
اصطلاح «طراحی گرافیك محیطی» ترجمه عبارت Enrironmenmental Graphic Design است. این لفظ بر نگاه بصری به محیط یا نگرش گرافیكی به محیط دلالت دارد كه تعریفی است از عبارت «گرافیك محیطی و محیط گرافیكی» البته اصطلاح «طراحی شهری» به مفهوم گرافیك محیطی بسیار نزدیك است و حتی به جای آن نیز به كار میرود و در بعضی موارد این دو اصطلاح یك مفهوم را در برمیگیرد. اصطلاحهای طراحی محیط شهری، طراحی محیطی و گرافیك محیطی را نیز برای این مفهوم به كار میبرند.
تعریف دیگری كه میتوان برای گرافیك محیطی در نظر گرفت و مرزبندی شفافتری برای آن قائل شد چنین است: به تصویر و جسم درآوردن مفاهیم عمومی و اختصاصی موضوعات مختلف در محیطهای گوناگون بهمنظور انتقال سریع، صریح و صحیح این مفاهیم به مخاطب با رعایت اصول زیباشناختی كه در هنر گرافیك مطرح است؛ بهگونهای كه بتوانیم رفتار مطلوب را در او به وجود بیاوریم.
با توجه به معنای گسترده و وسیعی كه گرافیك محیطی دارد و طیف بسیار متنوعی از عناصر بصری را در حیطه تعریف خودبهخود جای میدهد، میتوانیم برای آن تاریخچهای به قدمت تصویرنگاری قائل شویم. با نظر به بحث ارتباط و انتقال مفاهیمی كه در تعریف گرافیك محیطی ارائه شده به طور كلی تمامی ایدئوگرامها، خطوط هیروگلیف، تزیینات قصرها و قبرهای مصریان، کتیبهها و سنگنبشتههای پادشاهان هخامنشی در به تصویر كشیدن پیروزیها و صحنههای قدرت نمایش خویش و نیز ستون سنگی «آبلیسك» برای ترویج مذاهب مصریان باستان در معابر عمومی را باید جزء مقدمترین كارهای گرافیك محیطی به حساب آورد.
در طول تاریخ، گرافیك محیطی جزء لاینفك زندگی شهری شده است و سعی در تصحیح ارتباط انسان با محیط دارد. گرافیک محیطی باعث فرهنگسازی در همین مقوله میشود، هیچ ابزار اجرایی نمیتواند در این بخش بهاندازه گرافیك محیطی قوی و مؤثر و نزدیك به مخاطب باشد. بنابراین متولیان امور زیباسازی شهر باید به این مهم بهخوبی واقف باشند. تا با طراحی صحیح محیط بتوانند رفتارهای مناسب و مطلوب در شهروندان به وجود آورند.
گرافیك محیطی میتواند جنبههای مختلفی داشته باشد:
- جنبه اطلاعرسانی و یا حالت تأکید و یا هشدار نسبت به موضوعی داشته باشد.
- جنبه فرهنگی داشته باشد، مانند تبلیغات شهری در مورد تئاتر و سینما و غیره.
- جنبه آموزشی داشته باشد.
- جنبه تبلیغاتی داشته باشد.
- جنبه اجتماعی داشته باشد، مانند تبلیغات برعلیه مصرف سیگار در سطح شهر.
- جنبه زیبایی و هنری و صرفاً زیباسازی محیط را داشته باشد.
تعادل، تناسب، تأکید، تداوم، وحدت و تنوع، اصول یك سازمانبندی درست هستند. رنگ، نور، شكل، خط، نقطه، سطح، بافت و فضا به كمك آنها میآیند تا اثری مطلوب و زیبا پدید آید.
محیط اطراف ما، خانهای كه در آن زندگی میکنیم، خیابانی كه در آن تردد میکنیم، فضای سبزی كه در آن قدم میزنیم، پاركی كه برای تفریح به آنجا میرویم، همه نیاز به برقراری روابط منطقی فرمی و روابط سازمانبندی دقیق بر مبنای اصول و مبانی بیان بصری دارند.
انسان بهواسطه گرافیك محیطی با محیط پیرامون خود سخن میگوید و با دیگران ارتباط برقرار میکند. گرافیك محیطی در ایجاد فضایی مطلوب و دلنشین برای افراد جامعه نقش مؤثر دارد. محیط مناسب یعنی فضایی كه بشر در آن بتواند فارغ از فشارهای ناخواسته روانی رشد كرده و شكوفا شود و این از خواستههای عقلانی و منطقی هر جامعه است. گرافیك محیط زیبایی بصری و نظم و هماهنگی مطلوب فضا است.
مقصود از تمام طرحهای گرافیكی برای محیط داخلی و خارجی - ایجاد فضایی برای زندگی پرنشاط و سالم و قانعکننده است. همچنین، مشخص كردن یك مكان از مكانی دیگر، زیباسازی، نظم و انسجام بخشیدن به فضای شهری و گسترش حیطه فعالیت هنر گرافیك، از اهداف گرافیك محیطی به شمار میرود.
در طراحی و ارزشیابی كالبدهای شهری پایدار، اندیشمندان به نیازهای اولیه انسانها توجه بسیاری میكنند. این نیازها در كشورهای غربی محدود به برآورده كردن نیازهای فیزیولوژیكی است، اما در گذشته، معماری ایرانی-اسلامی نیازهای فیزیولوژیكی و نیازهای مفهومی دو فاكتور اساسی برای هر شهری بودهاند؛ چیزی كه امروزه به ورطه فراموشی سپرده شده است.
شهر معاصر، روزبهروز با قلمرو ذهنی، تعلقات مكانی و خاطرات جمعی شهروندان خود نیز بیگانهتر میشود. بیگانگی شهر از خویشتن سنتی و نبود مؤلفههای نافذ و باثبات معاصر و مدرن، با بار هویتی و فرهنگی در كنار توسعه به دور از برنامهریزی بنیادین، منجر بهنوعی سردرگمی، آلودگی بصری، اغتشاش و عدم خوانایی در شهر شده است. یكی از مهمترین دلایل این ناخوانایی، نبود شبكه قوی و سازمانیافتهای از عناصر شاخص عینی و ذهنی است كه قابلیط ظهور در نقش نقطه عطف و نماد در گستره وسیع شهر را داشته باشد. در این میان، پروژههای معماری در مقیاس ملی با بار فرهنگی و هویتی خاص خود فرصت مغتنمی است در اضافه كردن نقطه عطفی هویتساز به شهر كه علاوه بر افزایش خوانایی در سیمای شهر با حضوری تعیینکننده در زندگی شهر، مكانی برای شكل یافتن خاطرات مشترك شهروندان را نیز فراهم آورد.
منابع
۱- www.islamicartz.com
۲- www.honarnegareh.com
۳- www.persiangfx.com
۴- www.novic.ir